اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دل ستاندن

نویسه گردانی: DL STANDN
دل ستاندن . [ دِ س ِ دَ ] (مص مرکب ) دلبری کردن . دل ربودن :
دگر می گسارد به آواز نرم
همی دل ستاند به گفتار گرم .

فردوسی .


گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
بر طمع دلستانی ماندم به دل سپاری .

فرخی .


رجوع به دلستان و دلستانی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
داد دل ستاندن . [ دِ دِ س ِ دَ ] (مص مرکب ) بواقعی گرفتن حق خود. گرفتن حق خود بواقعی از کسی یا چیزی . انتصاف . داد ستدن . رجوع به داد ستدن ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.