اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دلیر کردن

نویسه گردانی: DLYR KRDN
دلیر کردن . [ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دل دادن . شجاع و دلاور کردن . بی باک کردن . تجرئه . تشجیع. (المصادر زوزنی ). تطویع. (از منتهی الارب ). تنجید. (تاج المصادر بیهقی ). گستاخ کردن : عبداﷲبن سبا خواست که مردمان را بر عثمان دلیر کند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
به خونش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر.

فردوسی .


بهر کارمر کهتران را دلیر
مکن کآنگهی بر تو گردند چیر.

اسدی .


چو دیده به دیدار کردی دلیر
نگردد چومستسقی از آب سیر.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.