اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دم

نویسه گردانی: DM
دم . [ دَم م ] (ع اِ) گیاهی است . (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- نبات دم ؛ نام گیاهی است . (از اقرب الموارد) (ازناظم الاطباء).
|| خون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لغتی است در دَم . (ازاقرب الموارد). و رجوع به دَم شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
خروس طاووس دم . [ خ ُ س ِ طا دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صراحی .
دم دوش برآفتاب . [ دُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سماق بخش چگنی شهرستان خرم آباد با 180 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کشکان و راه آن ات...
گاو بی شاخ و دم . [ وِ خ ُ دُ ] (ترکیب وصفی ، ص مرکب ) شخص نهایت نادان . بغایت احمق و جاهل . رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خروسان طاووس دم . [ خ ُ ن ِ دُ ] (ترکیب وصفی ) کنایه از صراحیهای شراب . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
ده دم تنگ اروه . [ دِه ْ دَ ت َ اَرْ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در9هزارگزی شمال باختری...
فک, (بصورت جمع، فکّین). ارواره , گیره , دم گیره , وراجی , تنگنا , هرزه درایی کردن , پرچانگی کردن , دام , تله , بند , کمند , بدام انداختن , با تله گرفت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.