دمل . [ دُم ْ م َ ] (ع اِ) نوعی از ریش و یا عام است . ج ، دَمامیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دُمَل . ج ، دمامیل . (دهار). ریش ، و به تخفیف میم نیز آید. جمع نادر آن دمامیل است . (از اقرب الموارد).و رجوع به دُمَل و دنبل شود. دانه ای است بزرگ و دموی صنوبری شکل و سرخ رنگ و دردناک در آغاز ظهور. ج ، دَمامِل و دَمامیل . (کشاف اصطلاحات الفنون )
: چونکه درد دمّلش آغاز شد
در نصیحت هر دو گوشش باز شد.
مولوی .
چون شکر ماند نهان تأثیر او
بعد چندی دمّل آرد نیش جو.
مولوی .