اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دمندان

نویسه گردانی: DMNDʼN
دمندان .[ دَ م َ ] (اِ) دوزخ . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) :
درخت بارور در کشتمندان
چو بنشانند رستند از دمندان .

زراتشت بهرام (از آنندراج ).


هر آن کو کند جرم مجرم درسته
کند فضل حق از دمندانْش رسته .

رضی الدین لالای قزوینی .


|| آتش . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ) :
گردد اَز خشم تو چوزهر طبرزد
گردد اَز لطف تو چو آب دمندان .

شهاب (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دمندان . [ دَ م َ / م ِ ] (اِخ ) نام شهری است از کرمان که در نزدیکی آن کوهی است معدن طلا و نقره و توتیا دارد و در آن غاری است که پیوسته...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.