دمنه دانی . [ دَ ن َ
/ ن ِ نی ] (اِ مرکب ) دمله دانی . لته و کهنه ٔ پیچیده ای که در سوراخ تنور گذارند تا بخارآن بیرون نرود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از برهان ) (از انجمن آرا)
: آن ریش چنان نمی پسندند
صاحب طبعان این زمانی
زیرا که به هیچ کار ناید
الا زِبَرای دمنه دانی .
کمال اسماعیل .