دن . [ دَ ] (اِ) اسم از مصدر دنیدن . فریاد و غوغای به نشاط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فریاد گویند. (فرهنگ جهانگیری ). دنه . نشاط
: روز جستن تازیان همچون نوند
روز دن
۞ چون شصت ساله سودمند.
رودکی .
گاه نظم و گاه نثر و گاه مدح و گاه هجو
روز جِدّ و روز هزل و روز کلک و روز دن .
منوچهری .
|| (نف مرخم ) دننده . به نشاط رونده . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر). کسی باشد که به نشاط برود. (فرهنگ اوبهی ).
-
گوردن ؛ که همچون گورخر به نشاط راه رود
: یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک
ببرجه آهودو و روباه حیله گوردن .
منوچهری .