اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دندان شکستن

نویسه گردانی: DNDʼN ŠKSTN
دندان شکستن . [ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) دندان افکندن . خرد کردن دندان . سَن ّ. (تاج المصادر بیهقی ) :
گر به سنگ ستمم عشق تو دندان شکند
دل ز لبهای تو دندان طمع برنکند.

کمال خنجندی .


- دندان کسی راشکستن ؛ خرد کردن دندان وی :
ترسم که برآرد آشکارا
آن دندان کز نهان شکستم ۞ .

خاقانی .


- || کنایه از شکست دادن و مغلوب و منکوب کردن او :
دیدم که زبان سگ گزنده ست
دندان جفاش از آن شکستم .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.