دندان کن . [ دَ ک َ ] (نف مرکب ) کننده ٔ دندان . برون کننده ٔ دندان . کشنده ٔ دندان
: کسی که با تو به دندان زنی برون آید
بود زمانه مر اورا به قهر دندان کن .
سوزنی .
لبم بی آب چون دندان شانه ست
ازین دندان کن آئینه سیما.
خاقانی .
سر دندان کنش را زیر چنبر
فلک دندان کنان آورده بر در.
نظامی .
رجوع به دندان کندن شود.
|| (اِ مرکب ) کلبتین و ابزاری که بدان دندان را برمی کنند. (ناظم الاطباء).