دندان کنان . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) صفت بیان حالت از دندان کردن . رجوع به دندان کردن شود. || ظاهراً در شواهد زیر دندان نمودن و نشان دادن دندان به علامت اظهار خشم و کینه است
: سر دندان کنش را زیر چنبر
فلک دندان کنان آورده بر در
۞ .
نظامی .
سیه شیر چندان بود کینه ساز
که ازدور دندان نماید گراز
چو دندان کنان گردن آرد بزیر
ز گردن کند خون او تند شیر.
نظامی .