دوتاه شدن . [ دُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاه شدن . (ناظم الاطباء). روی هم خمیدن . لایی روی لای دیگر قرار گرفتن . غرض . تمغج . انقعاص ؛ دوتاه شدن چیزی . (منتهی الارب ). || خمیدن . خمیده شدن . خمیده پشت گردیدن . (یادداشت مؤلف )
: هلال عید بدانگونه رخ نمود به ما
چو عاشقی که شد از غم نزار و زار و دوتاه .
منوچهری .
|| مضاعف شدن . (ناظم الاطباء).