اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دود برانگیختن

نویسه گردانی: DWD BRʼNGYḴTN
دود برانگیختن . [ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دود برآوردن . دود انگیختن . (یادداشت مؤلف ) :
چه سود کند که آتش عشقش
دود از دل و جان من برانگیزد.

عسجدی .


- دود برانگیختن از(ز) جایی ؛ به آتش کشیدن . آتش زدن و سوختن ویران و نابود کردن :
برانگیخت از بام دژ تیره دود
دلیری به سالار لشکر نمود.

فردوسی .


آتش هیبت تو دود برانگیخت ز هند
هندوان را رخ ازآن دود سیه گشت چو قیر.

امیرمعزی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.