دود خوردن . [ خوَرْ
/ خُرْ دَ ] (مص مرکب ) دود گرفتن . دودزده شدن . || خوردن و بلعیدن دود.
-
دود چراغ خوردن ؛ کنایه از طلب علم و تحصیل کمال و مطالعه ٔ بسیار است . (لغت محلی شوشتر). تحمل سختیها و مشقتها در تحصیل چیزی کردن . (ناظم الاطباء). برای تحصیل دانش یا چیزی جز آن رنج ممتد و فراوان بردن . (امثال و حکم دهخدا). تمام یا قسمتی دراز از شب را به مطالعه گذراندن . شبهای بسیار تا دیری به مطالعه ٔ درس گذرانیدن . استخوان خرد کردن و تعب بردن برای تحصیل دانش . در طول شب به مطالعه ٔ کتب پرداختن . بسیار سالها به مطالعات علمی شبانه گذرانیدن . (یادداشت مؤلف ). رنج و تعب کشیدن در تحصیل علم و مطالعه ٔ کتب . (آنندراج )
: هرکه او خورده ست دود چراغ
بنشیند به کام دل به فراغ .
سنایی .
مغز دماغ بیهوده بردن و دود چراغ بیفایده خوردن کار خردمندان نیست . (گلستان ).
کسی دارد از علم عالم فراغ
که او چون قلم خورد دود چراغ .
امیرخسرودهلوی .
ز فیض خوردن دود چراغ می دانم .
صائب .
چو نامه از سخن خلق می شود پیدا
که هر کسی چقدر خورده ست دود چراغ .
اثر (از آنندراج ).
-
دود مشعل خوردن ؛ دود چراغ خوردن . کنایه از رنج و تعب کشیدن در تحصیل علم و مطالعه ٔ کتب است . (از آنندراج )
: بی دولتیش بود مسجل
هرکس که نخورده دود مشعل .
ملاتأثیر (از آنندراج ).
رجوع به ترکیب دود چراغ خوردن شود.