دود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پدید آوردن دود. (ناظم الاطباء). تولید دود. دود برانگیختن . (یادداشت مؤلف ). اکباء. (منتهی الارب ). ادخان . (تاج المصادر بیهقی ). دخن .(دهار). تدخین . (المصادر زوزنی ). عثن (تاج المصادر بیهقی ). || سوختن . در آتش ریختن و دود از آن برآوردن . سوزانیدن : اسپند دود کردن ؛ ریختن اسپند در آتش تا بوی برآورد. (یادداشت مؤلف )
: غلامی را گیاهی داد و فرمود
که امشب در شبستانش کن این دود.
سعدی .
|| بخور دادن . (ناظم الاطباء). || روشن کردن و کشیدن سیگار و دیگر دخانیات . || ظاهر و آشکار نمودن . (ناظم الاطباء). ظهور کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || دود را بیرون دادن . دود دادن . بلند شدن . دود فراوان از هیزم و جز آن بر اثر تری و خوب نسوختن : این هیزم تر است دود می کند. (از یادداشت مؤلف )
: از کلاه نمدی دود کند آتش عشق
این نه عودی است که در مجمر افسر سوزد.
؟ (از آنندراج ).
شد عمرها که گرم تغافل گذشته ای
من سوختم همان نگهم دود می کند.
قاسم مشهدی (از آنندراج ).
|| راه انداختن کشتی بخار. (ناظم الاطباء).