دود گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دودزده شدن . به بوی و رنگ دود آلودن . (یادداشت مؤلف ). اثر دود اعم از رنگ و بوی یافتن . دودگن شدن
: دود وحشت گرفت چهره ٔ عمر
آب دیده بریز و پاک بشوی .
خاقانی .
|| کشیدن دخانیات . پک زدن به سیگار و غلیان وچپق و وافور و نظایر آن . بیشتر در مواردی گفته می شود که به طرف تکلیف می شود یک دو پک بکشد، گویند: یک دود بگیر. (فرهنگ لغات عامیانه ).