اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دور داشتن

نویسه گردانی: DWR DʼŠTN
دور داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) روانه کردن و به فاصله نگاه داشتن . (ناظم الاطباء). || راندن . به فاصله گرفتن داشتن . از خود دور ساختن . فاصله ایجاد کردن . برکنار داشتن :
دل خویش گر دور داری ز کین
مهان و کهانت کنند آفرین .

فردوسی .


همیشه خرد را تو دستور دار
بدو جانت از ناسزا دور دار.

فردوسی .


چهارم که دل دور داری ز غم
ز ناآمده بد نباشی دژم .

فردوسی .


که دانا نیازد بتندی به گنج
تن خویش را دور دارد ز رنج .

فردوسی .


به پاکان کز آلایشم دور دار
وگر زلتی رفت معذور دار.

سعدی (بوستان ).


فرومایه را دور دار از برت
مکن آنکه ننگی شود گوهرت .

سعدی (بوستان ).


تنزیه ؛ دور داشتن خود را از زشتی و بدی . مجافاة. تستر. تجنیب ؛ دور داشتن کسی را از چیزی . مکاتلة؛ دور داشتن خدای کسی را از نیکی . (منتهی الارب ). حاش لله ؛ دور دارد خدای . (ترجمان القرآن ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۹ ثانیه
و یا "دستی به دور از آتش داشتن" کنایه به ندانستن درد یا مشکل دیگران است ... مانند کسی که از آتش به دور می باشد و درد کسانی را که گرفتار سوخت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.