اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دوری

نویسه گردانی: DWRY
دوری . [ ] (اِخ ) ابوعمرحفص بن عمربن عبدالعزیز... دوری بغدادی مقری ازدی . از راویان بود و از کسایی روایت داشت و به سال 246 هَق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 428).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دوری . [ دَ / دُو ] (ص نسبی )منسوب به دور. رحوی . چنبری . دورانی . (یادداشت مؤلف ). || منسوب به دور و گردش در زمان خاص .- جنون دوری ؛جنو...
دوری . (حامص ) حالت و صفت دور. دور بودن . فاصله داشتن دو چیزیا دو جا یا دو کس از هم . غرابت . غربت . حواذ. بر. نوی . مقابل قرب . مقابل نزدیکی ...
دوری . [ ی ی ] (ع اِ) کسی : مابه دوری ؛ نیست در آن کسی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ما بالدار دوری ؛ای احد. (از مهذب الاسماء). || نوعی ا...
دوری . [ ] (ص نسبی ) منسوب است به دورکه محله ای است به بغداد. || منسوب است به دور که محله ای است به نیشابور. (از لباب الانساب ).
دوری . [ ] (اِخ ) ابوالطیب محمدبن فرخان بن روزبه دوری ، منسوب به دور سرمن رأی از راویان است و از ابی خلیفه جمحی روایتهایی دارد ولی احاد...
دوری . [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ دوری نیشابوری . از راویان بود و حکایاتی برای احمدبن سلمه ٔ نیشابوری روایت کرد. (از لباب الانساب ).
دوری . [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن مخلدبن حفص عطار دوری بغدادی . از راویان است و از یعقوب دوری و زبیربن بکار و جز او روایت شنید و دارقطنی و ...
دل دوری . [ دِ ] (حامص مرکب ) تنفر از یکدیگر. بغضاء : و ألقینا بینهم العداوة و البغضاء... (قرآن 64/5)؛ میان جهودان و ترسایان دشمنی و دل دوری...
دوری کن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) دوری کننده . که دوری کند. که دوری گزیند. دوری گزیننده . || دشمن و حریف . (ناظم الاطباء) : زبان گر به گرمی صبو...
سه دوری . [ س ِ ] (اِ مرکب ) سه جاده که طول و عرض و عمق باشد و به عربی ابعاد ثلثه گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.