دوست
نویسه گردانی:
DWST
دوست . (اِخ ) نهمین از خانان اوزبک خیوه . از حدود 953 تا 965 هَ . ق . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جان دوست . (ص مرکب ) دوستدار جان . آنکه جان خود را عزیز میدارد : من که جان دوستم نه جانان دوست با تو از عیبه برگشادم پوست .نظامی (هفت پیکر...
خاک دوست . (ص مرکب ) دوستدار خاک . علاقمند به خاک . کنایه از دوست دار امور دنیوی است : نه خاکی ولی چون زمین خاک دوست .نظامی .
ملت دوست . [ م ِل ْ ل َ ] (ص مرکب ) دوستدار ملت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه مردم کشور را دوست دارد.
گله دوست .[ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) درد گلو. (برهان ) (آنندراج ). سرفه . (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). از این بیت معلوم می شود غیر سرف...
نوع دوست . [ ن َ / نُو ] (ص مرکب ) که افراد نوع خود را دوست دارد. نوع پرست .
شوق دوست نام یکی از آلبومهای موسیقی همایون شجریان است که با آهنگسازی محمدجواد ضرابیان در سال ۱۳۸۳ توسط شرکت فرهنگی-هنری دلآواز منتشر شد.این آلبوم در...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مردم دوست . [ م َ دُ ] (ص مرکب ) دوستدار خلق . که نسبت به خلق شفیق و مهربان است . که نیکخواه مردم است .
میهن دوست . [ هََ ] (ص مرکب ) که میهن خود دوست دارد. وطندوست . میهن پرست . میهن خواه . (از یادداشت مؤلف ) و رجوع به میهن خواه شود.
خاک دوست . [ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فدائی . رفیق . در برابر دوست مانند خاک بی ارزش بودن .