دون
نویسه گردانی:
DWN
دون . (اِخ ) رافائیل زخور راهب متولد قاهره ؛ استاد زبان عربی مدرسه ٔ معروف سلطانیه ٔ پاریس . از آثار اوست : 1 - ترجمه ٔ تنبیه فیما یخص داءالجدری المتسلط الاَّن تألیف بارون دوفریش دیسجانت که به سال 1800 م . ترجمه کرده است . 2 - قاموس ایتالیایی و عربی . 1822 م . طبع بولاق . 3 - قانون الصباغة، طبع پاریس 1808 م . (از معجم المطبوعات مصر).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دون . [ دَ ] (ع مص ) خسیس و دون شدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). خسیس شدن . (از تاج المصادر بیهقی ). || ضعیف و سست گردیدن...
دون . (ع اِ) فرود. نقیض فوق و معناه تقصیر عن الغایة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرود. (زمخشری ). زیر. مقابل فوق . (غیاث ). || ...
دون . (ع ص ) پست . فرود. مقابل عالی . مردم پست و فرومایه . ج ، دونان . (ناظم الاطباء). هر شخص یا چیز اخس و ادنی از حیث ارزش و منزلت . شخص فر...
دون . (پسوند) مزید مؤخر امکنه است چون آبندون . بردون . پشته ازرک دون . جوزدون . چماردون کلا. خوردون کلا. دخ فندون . دزادون . روشن دون . شمله د...
دون .(اِخ ) شهری عظیم است و قصبه ٔ ارمینیه است و از گرد وی باره ای است و اندر وی ترسایان بسیارند و شهری است با نعمت بسیار و خواسته و مردم...
دون . (اِخ ) شهرکی است [ به عراق ] که معتصم بنا نهاده است و مأمون تمام کرده است آبادان است و با نعمت . (حدود العالم ).
دون . (اِخ ) نام دهی از اعمال دینور و از آنجاست ابوعبداﷲ دونی . (یادداشت مؤلف ).
دون چال . (اِخ ) دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی . واقع در 6هزارگزی شمال باختری جویبار دارای 480 تن سکنه است . آب آن ...
گله دون . [ گ َ ل َ / ل ِ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری که در 2500گزی شمال خاوری ساری واقعشده است . هوای آ...
گیله دون . [ ل َ ] (اِخ ) از دههای فرح آباد مازندران است . (سفرنامه ٔ رابینو ص 120 انگلیسی و ص 161 بخش فارسی ).