دو نیم . [دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) از میان به دو قسمت مساوی تقسیم شده . دو نصف و دو نیمه شده . (ناظم الاطباء). نصف . دو نیمه . به دو نصف تقسیم شده . (یادداشت مؤلف ).
-
بر دو نیم زدن ؛ نیمه کردن . از میان قطع کردن :
به شمشیر سلمش زدم بر دونیم
سرآمد شما را همه ترس و بیم .
فردوسی .
یکی را به شمشیر زد بر دونیم
دو دستش ترازو شد و گور سیم .
فردوسی .
-
دو نیم زدن ؛ به دو نصف تقسیم کردن .
-
دو نیم شدن ؛ به دو نصف تقسیم شدن
: یارب به دست او که قمر زو دونیم شد
تسبیح گفت در کف میمون او حصا.
سعدی .
-
دو نیم (یا به دو نیم ) کردن ؛ به دو نصف تقسیم کردن . تنصیف . نصف کردن . به دو بخش کردن . (یادداشت مؤلف )
: بزد نیزه ٔ او به دونیم کرد
نشست از بر زین و برخاست گرد.
فردوسی .
میانش به خنجر به دو نیم کرد
دل نامداران پر از بیم کرد.
فردوسی .
همی اشک بارید بر کوه سیم
دو لاله ز خوشاب کرده دو نیم .
فردوسی .
دمیدی به کردار غرنده میغ
میانم به دو نیم کردی به تیغ.
فردوسی .
از تیغ به بالا بکند موی به دو نیم
وز چرخ به نیزه بکند کوکب سیار.
منوچهری .
پنج سرهنگ محتشم را با مبارزان مثال داد که هر کس از لشکر بازگردد میان به دو نیم کند.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص
351). مرد را با خود و زره دونیم می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
زوبینش به زخم نیم خورده
شخص دو جهان دو نیم کرده .
نظامی .
سرش خواست کردن چو جوزا دو نیم .
سعدی (بوستان ).
-
دل به دو نیم کردن ؛ سخت ترسانیدن ودلتنگ و مضطرب و پریشان ساختن
: جهان از بداندیش بی بیم کرد
دل بدسگالان به دو نیم کرد.
فردوسی .
-
دل دو نیم بودن (یا افتادن ) ؛ دلتنگ بودن . هراسان و مضطرب بودن
: شما را چرا بیم باشد همی
چنین دل به دو نیم باشد همی .
فردوسی .
همه دشمنان از تو پر بیم باد
دل بدسگالت به دو نیم باد.
فردوسی .
دل دوستان تو بی بیم باد
دل دشمنانت به دو نیم باد.
فردوسی .
همیشه چشم بر ره دل دو نیم است
بلای چشم بر راهی عظیم است .
نظامی .
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده ست
دل سودازده از غصه دو نیم افتاده ست .
حافظ.
و رجوع به ترکیب دو نیم شدن شود.
-
دل دو نیم (یا بر دو نیم یا به دو نیم شدن یا گشتن ) ؛ دل هراسان شدن .ترسیدن . تپیدن دل از بیم
: چونامه ببردند نزد حکیم
دل ارسطالیس شد بر دو نیم .
فردوسی .
دل دشمنان گشته از وی دو نیم
دل دوستان پر ز امید و بیم .
فردوسی .
که بددل در برش ز امید و از بیم
به شمشیر خطر گشته به دو نیم .
نظامی .