اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ده

نویسه گردانی: DH
ده . [ دِ ه ْ ] (ماده ٔ مضارع دادن )ریشه یا ماده ٔ مضارع فعل (دهیدن = دادن ) که در ترکیب با کلمه ٔ دیگر معنی نعت فاعلی دهد. چون : آب ده . بارده . بازده . عشوه ده . فرمانده . نان ده . نان بده . روزی ده . مژده ده . رشوه ده . شیرده . میوه ده . محصول ده . زندگانی ده . یاری ده . (یادداشت مؤلف ). || (فعل امر) امر به دادن . رجوع به دادن شود. || به معنی زدن نیز آمده . چنانکه در مقام تأکید و تهدید در تکرار زدن ده و دهاده گویند. (از آنندراج ). کلمه ٔ نفرین و از پیش راندن . (از غیاث ) :
همان زخم کوپال و باران و تیر
خروش یلان و ده و داروگیر.

فردوسی .


قضا گفت گیر و قدر گفت ده
فلک گفت احسن ملک گفت زه .

فردوسی .


و رجوع به دهید شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۶ ثانیه
به معنای محلی است که در آن پرنده ای بنام غوک فراوان دیده می شده و نام بخشی در شمال شهرستان آباده است که در استعمال زیاد به درغوک تبدیل شده است
[ دِ ] (اِخ ) محلی از حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان آباده واقع در یک هزارگزی شمال آباده و کنار راه شوسه ٔ شیراز به اصفهان. و به معنای محل پرنده غوک می باشد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گله ده . [ گ َ ل َ دِ ه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا شهرستان اردبیل که در 19 هزارگزی جنوب باختر آستارا باردبیل واقع شده ا...
گیل ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دهشال بخش آستانه شهرستان لاهیجان . واقع در 18هزارگزی شمال خاوری آستانه و 6 هزارگزی دهشال . محل...
لته ده .[ ل ِ ت َ دِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 21هزارگزی باختر کلیبر و 21هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر...
مال ده . [ دِ ه ْ ] (نف مرکب ) مال دهنده . منعم . معطی . بخشنده : جان بدهم و دل ندهم کاندر دل من هست مدح ملکی مال دهی شکرستانی . فرخی .از ب...
گته ده . [ گ َ ت ِ دِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران ، در 29هزارگزی خاور شهرک ، سر راه عمومی ومالرو طالقان به شاه پل ...
کول ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان لفمجان که در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع است و 405 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.