اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ده

نویسه گردانی: DH
ده . [ دِ ه ْ ] (ماده ٔ مضارع دادن )ریشه یا ماده ٔ مضارع فعل (دهیدن = دادن ) که در ترکیب با کلمه ٔ دیگر معنی نعت فاعلی دهد. چون : آب ده . بارده . بازده . عشوه ده . فرمانده . نان ده . نان بده . روزی ده . مژده ده . رشوه ده . شیرده . میوه ده . محصول ده . زندگانی ده . یاری ده . (یادداشت مؤلف ). || (فعل امر) امر به دادن . رجوع به دادن شود. || به معنی زدن نیز آمده . چنانکه در مقام تأکید و تهدید در تکرار زدن ده و دهاده گویند. (از آنندراج ). کلمه ٔ نفرین و از پیش راندن . (از غیاث ) :
همان زخم کوپال و باران و تیر
خروش یلان و ده و داروگیر.

فردوسی .


قضا گفت گیر و قدر گفت ده
فلک گفت احسن ملک گفت زه .

فردوسی .


و رجوع به دهید شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ده بید. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 95 تن می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. ...
ده بید. [ دِه ْ] (اِخ ) دهی است از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 39هزارگزی جنوب اردکان . سکنه ٔ آن 135 تن می باشد. آب آ...
ده بید. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز. واقع در 22هزارگزی زرقان . سکنه است . 452 تن می باشد. آب آن از ...
ده بید. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قنقری بالا (علیا) بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . واقع در60هزارگزی شمال باختر سوریان . سکنه ...
ده بنه . [ دِه ْ ب ُ ن ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان . واقع در 4هزارگزی شمال سیاهکل . داری 368 تن س...
ده بنه . [ دِه ْ ب ُ ن ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 19هزارگزی جنوب خاوری رشت . دارای 1235 تن س...
ده بنه . [ دِه ْ ب ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج . واقع در 65هزارگزی خاوری دژ شاهپور. سکنه ٔ آن 420 تن می ...
ده بور. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان . واقع در 35هزارگزی شمال باختری اسدآباد. سکنه ٔ آن 350 تن می باش...
ده بزی . [ دِه ْ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در هشت هزارگزی شمال باختري دوست محمد. سکنه ٔ آن 261 تن می باشد....
ده باش . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) باشنده ٔ در ده . || اهلی . (یادداشت مؤلف ). رام و خانگی . (ناظم الاطباء). قققة؛ زاغ ده باش . (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.