دهان
نویسه گردانی:
DHAN
دهان . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دُهن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ج ِ دهن به معنی روغن و باران ضعیف که روی زمین را تر کند. (از آنندراج ). || ج ِ دهنة، به معنی پاره ای از روغن . (آنندراج ). || پوست سرخ . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). چرم سرخ .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ادیم (چرم سرخ ). (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 49). || (اصطلاح تصوف ) در اصطلاح سالکان عبارت است از سرخیی که ادراک هیچ مدرکی بدان نرسد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
دهان گیر. [ دَ ] (اِ مرکب ) لبیشه . لویشه . (لغت فرس اسدی ، در کلمه ٔ لبیشه ). لبیش دهان گیر اسب بود. (لغت نامه ٔ اسدی ). || (نف مرکب ) آنکه د...
صدف دهان . [ ص َ دَ دَ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ دهانی چون صدف . || سخن نغز و دلکش . رجوع صدف دهانی شود.
هشت دهان . [ هََ دَ ] (اِ مرکب ) چوب عود. (ناظم الاطباء). عود هندی . (بحر الجواهر). در بعضی فرهنگها به معنی گل خیری آورده ، و در اختیارات بدیعی ...
یک دهان . [ی َ / ی ِ دَ ] (اِ مرکب ) دهانی . یک دهن : یک دهان خواهم به پهنای فلک تا بگویم وصف آن رشک ملک . مولوی . || (ق مرکب ) به قدر م...
آفْت (به انگلیسی: canker sore,aphthous ulcer) بیماری شایع د دهان که باعث ضایعات دردناک نکروتیک در مخاط دهان، زبان و لثه دیده می شود. علت آن ناشناخته ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
میان دهان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 60هزارگزی باختر اردل با 129 تن سکنه . آب آن از چشمه و ...
گنده دهان . [ گ َ دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) گنده دهن . آنکه دهان او بدبو بود. ابخر. ردی ءالنکهة : گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خا...
غنچه دهان . [ غ ُ چ َ / چ ِ دَ ] (ص مرکب ) زیبارویی که دهان وی بسان غنچه ٔ گل باشد. کنایه از معشوق و معشوقه . (از ناظم الاطباء). از اسماء مح...