اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دهان

نویسه گردانی: DHAN
دهان . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دُهن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ج ِ دهن به معنی روغن و باران ضعیف که روی زمین را تر کند. (از آنندراج ). || ج ِ دهنة، به معنی پاره ای از روغن . (آنندراج ). || پوست سرخ . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). چرم سرخ .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ادیم (چرم سرخ ). (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 49). || (اصطلاح تصوف ) در اصطلاح سالکان عبارت است از سرخیی که ادراک هیچ مدرکی بدان نرسد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
گشاده دهان . [ گ ُ دَ / دِ دَ ](ص مرکب ) آنکه دهانی گشاد و فراخ دارد : سری که اهل قلم پیش او قلم کردارهمیشه بسته میانندی و گشاده دهان . سوزنی...
مشکین دهان . [ م ُ / م ِدَ ] (ص مرکب ) آنکه دهانش بوی مشک دهد : تو عنبرین نفس به سر روضه ٔ رسول وز یاد تو ملائکه مشکین دهان شده . خاقانی .و ...
شیرین دهان . [ دَ ] (ص مرکب ) شیرین دهن . آنکه با حلاوت و دلنشینی سخن گوید. (یادداشت مؤلف ) : توان گفتن به مه مانی ولی ماه نپندارم چنین ...
صالح دهان . [ ل ِ ح ِ دَهَْ ها ](اِخ ) بصری . ابن عدی گوید وی معروف نیست و از یحیی بن معین نقل است که وی قدری بود و راضی بگفتار خوارج .م...
نوشین دهان . [ دَ ] (ص مرکب ) شیرین دهن . نوشین لب . نوش لب . نوشین دهن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دهان گشادن . [ دَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) دهان گشودن . باز کردن دهان . (یادداشت مؤلف ). شحر [ ش َ / ش ِ ] . فغر. (منتهی الارب ). تشاخس . (منتهی الا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خس در دهان گرفتن . [ خ َ دَ دَ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از عاجز شدن و زینهار خواستن . (برهان قاطع). رجوع به خس به دندان گرفتن شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.