دهان گیر. [ دَ ] (اِ مرکب ) لبیشه . لویشه . (لغت فرس اسدی ، در کلمه ٔ لبیشه ). لبیش دهان گیر اسب بود. (لغت نامه ٔ اسدی ). || (نف مرکب ) آنکه دهان مردم را از پوچ گفتن ببندد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || در بیت زیر به معنی پوچ گو به کار رفته و این محل تأمل است . (از آنندراج )
: اگرچه مطلع غرای من جهانگیر است
ولی چه چاره کنم مدعی دهان گیر است .
میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج ).