اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ده زبان

نویسه گردانی: DH ZBAN
ده زبان . [ دَه ْ زَ ] (ص مرکب ) که به ده زبان سخن گوید. || کنایه از کسی که هر بار یک گونه حرف زند. متلون . مقابل یک دل و یک زبان :
دلارام گفت ای شه نیکدان
نه هر زن دودل باشد و ده زبان .

اسدی .


در گوشه ای بمیر و پی توشه ٔ حیات
خود را چو خوشه پیش خسان ده زبان مخواه ۞ .

خاقانی .


و هر که چون سوسن ده زبان و چون لاله دو روی گشتست روزگارش به خنجر تیز چون بنفشه زبان از راه قفا بیرون کشیده است . (سندبادنامه ص 17).
کای سوسن ده زبان چه بودت ۞
کاندیشه ٔ من زبان ربودت .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
گنگ ده زبان . [ گ ُ گ ِ دَه ْ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از گل سرخ است ، و آن را گنگ صدزبان هم میگویند به اعتبار صد برگ . (برهان ) : ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.