ده کیا. [ دِه ْ ] (اِ مرکب ) رئیس ده و مقدم ده . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). به معنی دهخداست . (فرهنگ جهانگیری ). مقدم ده . (از شرفنامه ٔ منیری ). کدخدا. دهبان . (یادداشت مؤلف )
: اندر همه ده جوی نه ما را
ما لاف زنان که ده کیاییم
۞ .
سنایی .
خواهی که نزل ما دهدت ده کیای دهر
بستان گشاد نامه به عنوان صبحگاه .
خاقانی .
چون آهوان گیا چرم از صحنهای دشت
اندیک نگذرم به در ده کیای نان .
خاقانی .
درین هفت ده زیر و نه شهر بالا
ورای خرد ده کیایی نیابی .
خاقانی .
همه ده کیا آن و ده بی کیا.
کمال اسماعیل .
|| نوعی از میوه ٔ پخته شده با غذا. (از ناظم الاطباء).