دهن دره . [دَ هََ دَ رَ
/ رِ ] (اِ مرکب ) خمیازه و تثاوب و پاسک و پاشک و فاژ. (ناظم الاطباء). خامیازه . هاک . بیاستو. دهان دره . آسا. (یادداشت مؤلف ). دهان دره که خمیازه باشد. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری )
: کسی را که چشمی رسد ناگهان
دهن دره اش اوفتد در دهان .
نظامی .
-
دهن دره کردن ؛ خمیازه کشیدن . فاژیدن . (یادداشت مؤلف ).