اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیدنی کردن

نویسه گردانی: DYDNY KRDN
دیدنی کردن . [ دی دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیدن کردن . بازدید. دید و وادید. دیدن . (از آنندراج ) :
بشب جمعه کنم دیدنی دختر رز
زآنکه میخانه نشین در شب آدینه بود.

اختر یزدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.