اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیده بانی

نویسه گردانی: DYDH BANY
دیده بانی . [ دی دَ ] (حامص مرکب ) دیدبانی . عمل و شغل دیده بان . کار دیده بان :
چرا از دیو جستم مهربانی
چرا از کور جستم دیده بانی .

(ویس و رامین ).


چه آن کز او بیوسد مهربانی
چه آن کز کور جوید دیده بانی .

(ویس و رامین ).


دیده بانی مجو، ز دیده ٔ کور
آب شیرین نزاید از گل شور.

مکتبی .


اگر چشمان نکردی دیده بونی ۞
چه دونی دل که خوبان در کجابی .

باباطاهر.


- امثال :
از کور دیده بانی نیاید .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناری
۱۳۹۶/۰۹/۱۳
0
0

لایک (&


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.