دیر
نویسه گردانی:
DYR
دیر. [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای نه گانه ٔ بخش خورموج شهرستان بوشهر محدود از شمال به ارتفاعات شنبه و از باختر به دهستان بردخو و از خاور به دهستان ثلاث و ارتفاعات ریز و از جنوب به خلیج فارس .این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع است از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و نفوس آن در حدود 5200 تن وقراء مهم آن عبارت است از: آبدان ، بردستان ، سرمستان ، لمپه دان ، گله زنی ، راهدار، همبرک . مرکز دهستان قصبه و بندر دیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های همانند
۱۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
دیر بانوب . [ دَ رِ ] (اِخ ) دیری است در مصر در یکی از اعمال اشمونین . (از تاج العروس ).
دیر باویط. [ دَ رِ ] (اِخ ) در مصر نزدیک اشمونین (ملوی ) واقع است و مربوط به قرن چهارم و پنجم میلادی است . (از الموسوعة العربیة المسیرة).
دیر بردان . [ دَ رِ ؟ ] (اِخ ) ابن حوقل نویسد راه زاور که قریه ٔ آبادی است ... و از حدود کرمان است به کوجوی یک منزل است و کوجوی جایی است...
دیر برموس . [ دَ رِ ؟ ] (اِخ )در وادی نطرون بمصر واقع است و تاریخ بنای آن مربوطبه قرن چهارم میلادی است و چند بار مورد تهاجم بدوی ها قرار گ...
دیر بنادة. [ دَ رِ ب ِ دَ ] (اِخ ) دیر معروفی است در صعید مصر در اسیوط. (از معجم البلدان ).
دیر بادرس . [ دَ رِ ] (اِخ ) نام یکی از دیرهای مصر است در الفیوم . (از تاج العروس ).
دیر اسحاق . [ دَ رِ اِ ] (اِخ ) دیری است واقع میان حمص و سلمیه . (از معجم البلدان ).
دیر اتریب . [ دَ رِ اَ ] (اِخ ) دیری است در مصر و معروف به دیر مارت مریم . (از معجم البلدان ).
دیرابشیا. [ دَ رِ اَ ] (اِخ ) دیری است در نواحی صعید در اسیوط از سرزمین مصر. (از معجم البلدان ).
دیر دینار. [ دَ رِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در جزیره ٔ أقور. اما محل آن را نمیدانم ابن مقبل درباره ٔ آن اشعاری گفته است . (از معجم البلدان ).