اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیر بماندن

نویسه گردانی: DYR BMANDN
دیر بماندن . [ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) دیرماندن . دیر ایستادن . دیر زیستن : عنوس ، عناس ؛ دیر بماندن دختر درخانه از بی شوهری . (تاج المصادر بیهقی ) :
دیر بماندم در این سرای کهن من
تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن .

ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ص 168).


رجوع به دیر ماندن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.