اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیرین

نویسه گردانی: DYRYN
دیرین . (ص نسبی ) دیرینه . کهنه . (آنندراج ). کهن . قدیم . عتیق . عتیقه : یار دیرین . دوست دیرین . آرزوی دیرین :
نشناخت مرا حریف دیرین
زیرا که چنین ندید پارم .

ناصرخسرو.


چو مجلس گرم شد ازنور شیرین
ز مستی در سرآمد خواب دیرین .

نظامی .


چو هرخاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت
ز حال بنده یاد آور که خدمتکار دیرینم .

حافظ.


- صحبت دیرین ؛ همنشینی و مصاحبت قدیم :
ای غم از صحبت دیرین توام دل بگرفت
هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی .

سعدی .


دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت .

سعدی .


یاران قدیم و دوستان حمیم از کلمه ٔ حق خاموش شدند و صحبت دیرین فراموش کردند. (گلستان سعدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
دیرین . (اِخ ) قریه ای آباد در غربیه بمصر. مؤلف تاج العروس این ده را آباد دیده است . (از تاج العروس ).
دیرین شناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) علم به آثار موجودات زنده در زمانهای گذشته ٔ زمین شناسی که بوسیله ٔ بررسی در فسیلها که مشخص هریک از دوره...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.