دین
نویسه گردانی:
DYN
دین . [ دَ ] (ع مص ) وام گرفتن و مقروض شدن . (از لسان العرب ). وام گرفتن . (منتهی الارب ). || وام خواستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || وام دادن بمدت معین . (از تاج العروس ). وام دادن کسی را. (منتهی الارب ). قرض دادن کسی را بمدت معین فهو دائن و ذاک مدین . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
دین فروز. [ ف ُ ] (نف مرکب ) فروزنده ٔدین . تابندگی و روشنایی بخشنده به دین : دو پرورده ٔ شاه بدخواه سوزیکی دادورز و یکی دین فروز. اسدی .رجو...
دین فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) که دین را در برابر دنیا بفروشد و از دست دهد : نباشند شاهان مادین فروش بفرمان دارنده دارند گوش . فردوسی .بفرمان یز...
دین فزای . [ ف َ ] (نف مرکب ) که بر دین فزاید. که مایه ٔ توسعه و رواج و افزایش حقایق دینی باشد : امتش دین فزای میخواندملتش کفرکاه میگوید....
دین گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) که دین را فروگذارد. که دین را رها کند : با چو تو دنیاطلب دین گذاربانگ برآورده رقیبان بار.نظامی .
محل دین . [ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی است به مسافت کمی در مشرق خشت به فارس . (ازفارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خشت شه...
راست دین . (ص مرکب ) حنیف . (منتهی الارب ). پاکدین . فرهودی .
شاه دین . [ هَِ ] (اِخ ) لقبی است که شعرای مصیبت سرای ، حسین بن علی را دهند. || لقبی که پیغامبر را دهند. || لقبی که علی علیه السلام ر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ناپاک دین . (ص مرکب ) کافر. ملحد. بی دین . (ناظم الاطباء). بددین . کج اعتقاد. که بر دین راست و درست نیست . که صاحب دین پاک نیست : تو دانی ...