دین
نویسه گردانی:
DYN
دین . [ دَی ْ ی ِ ] (ع ص ) متدین . (لسان العرب ). دیندار. پای بند به دین . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
دین پاک . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) منظور دین توحید است در برابر ادیان شرک و بت پرستی : و او نیز بر دین پاک از دنیا رفت . (قصص الانبیا...
دین بهی . [ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) آئین زردشتی . دین به . بهدینی : نگیرد ازو راه و دین بهی مر این دین به را نباشد رهی . دقیقی .بیاموز آیین دین بهی...
دین پناه . [ پ َ] (ص مرکب ) حامی دین . حمایت کننده ٔ دین : که فرموده بد یوسف دین پناه که کس را سوی شهر ندهند راه . شمسی (یوسف و زلیخا).بفرم...
دین پژوه . [ پ َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ دین . (انجمن آرا) (آنندراج ) : همه پیش او دین پژوه آمدندوز آن پیر جادو ستوه آمدند. فردوسی .بدو گفت بهرام...
شاه دین . [ هَِ ] (اِخ ) لقبی است که شعرای مصیبت سرای ، حسین بن علی را دهند. || لقبی که پیغامبر را دهند. || لقبی که علی علیه السلام ر...
راست دین . (ص مرکب ) حنیف . (منتهی الارب ). پاکدین . فرهودی .
دین گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) که دین را فروگذارد. که دین را رها کند : با چو تو دنیاطلب دین گذاربانگ برآورده رقیبان بار.نظامی .
دین فزای . [ ف َ ] (نف مرکب ) که بر دین فزاید. که مایه ٔ توسعه و رواج و افزایش حقایق دینی باشد : امتش دین فزای میخواندملتش کفرکاه میگوید....
دین فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) که دین را در برابر دنیا بفروشد و از دست دهد : نباشند شاهان مادین فروش بفرمان دارنده دارند گوش . فردوسی .بفرمان یز...
دین فروز. [ ف ُ ] (نف مرکب ) فروزنده ٔدین . تابندگی و روشنایی بخشنده به دین : دو پرورده ٔ شاه بدخواه سوزیکی دادورز و یکی دین فروز. اسدی .رجو...