دین پروری . [ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دین پرور. پرورش دادن دین . عمل کردن به دین
: نکردی خدای جهان را سپاس
نبودی بدین پروری رهشناس .
دقیقی .
ترا کآمدستی به پیغمبری
پذیرفتم از راه دین پروری .
نظامی .
چو آمد گه دعوی و داوری
بدانش نمایی و دین پروری .
نظامی .
نگفت از سر داد و دین پروری
سخن چون بیابانیان سرسری .
نظامی .
جفا نه شیوه ٔ دین پروری بود حاشا
همه کرامت و لطف است شرع یزدانی .
حافظ.
و رجوع به دین پرور شود.