دیوارکوب
نویسه گردانی:
DYWʼRKWB
دیوارکوب . [ دی ] (ن مف مرکب ) کوبیده به دیوار. دیوارکوفت . کوفته شده بدیوار: جار دیوارکوب ؛ قسمی چراغ که بدیوار نصب کنند. (یادداشت مؤلف ).دو شاخه ٔ دیوارکوب ؛ چراغ پایه داری که بدیوار نصب میکنند. (ناظم الاطباء). ساعت دیوارکوب ؛ ساعت دیواری .
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
چراغ دیوارکوب . [ چ َ / چ ِ غ ِ دی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )نوعی چراغ نفتی یا برقی که مخصوص کوبیدن و نصب کردن بدیوار است . نوعی چراغ نفتی...
ساعت دیوارکوب . [ ع َ ت ِ دی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ مرکب از «ساعت » و «دیوارکوب » ساعت دیواری .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.