اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیوان کردن

نویسه گردانی: DYWʼN KRDN
دیوان کردن . [ دی ک َ دَ ] (مص مرکب ) قضاء. حکم . قضاوت کردن . داوری کردن و حکم دادن . مظالم راندن . داد دادن . (از یادداشت مؤلف ). || جزا دادن . کیفر دادن ؛ خدا دیوانش را بکند،نفرینی است به معنی خدا او را جزای بد دهد یا خدا او را بجزای عمل بدش بگیرد. (یادداشت مؤلف ). || تدوین کردن . جمع و گردآوری نمودن :
این فخر بس مرا که بهر دو زبان
حکمت همی مرتب و دیوان کنم .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دیوان سیه کردن . [ دی ی َهَْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صحیفه ٔاعمال سیاه کردن . کنایه از معصیت کردن : ز غیبت چه میخواهد آن ساده مردکه دیوان س...
دیوان سیاه کردن . [ دی ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیوان سیه کردن . نامه ٔاعمال سیاه کردن . کنایه از معصیت کردن : بدوزخ برد مدبری را گناه که پیم...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.