دیوانه سار. [ دی ن َ
/ ن ِ ] (ص مرکب ) مجنون صفت . دور از خرد و عقل . دیوانه سر
: اگر خواهی ترا دیوانه سار نشمرند آنچه نایافتنی است مجوی . (قابوسنامه ).
سخت شوریده کار، گردونیست
نیک دیوانه سار گیهانیست .
مسعودسعد.
و مالک بن بشرالکندی زره اورا [ حسین بن علی علیه السلام را پس از شهادت ] درپوشید هم در حال معتوه شد و دیوانه سار گشت . (ترجمه ٔ تاریخ ابن اعثم کوفی ).
مذموم سیرتی مجهول صورتی دیوانه ساری پریشان کاری . (سندبادنامه ص
114).