ذات العنیق . [ تُل ْ ع ُ ن َ ] (اِخ ) آبی است نزدیک حاجر بر طریق حاجیان کوفه به مکه بر یک میلی نُشناش . شاعر گوید
: الا تلکما ذات العنیق کأنّها
عجوز نفی عنها اقاربها الدهر.
واعرابی راست :
رایت و اصحابی بأظلم موهنا
سناالبرق یجلو مکفهرّاً یمانیا
قعدت له من بعد مانام صحبتی
تسح ّ علی ذات العنیق العزالیا.
(از معجم البلدان یاقوت ).