گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ذال نویسه گردانی: ḎʼL ذال . (اِ) نام حرف نهم از حروف تهجی عرب و یازدهم از حروف فارسی است میان دال و راء و صورت آن این است (ذ) یعنی دال با نقطه ٔ فوقانیة : که دال نیز چو ذال است در کتابت لیک بششصد و نود و شش کم است دال از ذال ۞ . انوری .و ذویلة مصغر آن است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی پل زال پل زال . [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به قلعه ٔ پل زال شود. پور زال پور زال . [ رِ ] (اِخ ) مراد رستم است . پهلوان داستانی معروف : نگهدار جان باش از پور زال بجنگت نباشد جز او کس همال . فردوسی .بدانکار خوشنود شد... نیم زال نیم زال . (ص مرکب ) زنی که به نصف عمر رسیده . (فرهنگ فارسی معین ) زن میانه عمر. (آنندراج ). زن نصف عمر. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعور... پری زال این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. دختر زال این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. دشت زال دشت زال . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شنبه ٔ بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 156 تن . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ ج... زال ابرو زال ابرو. [ اَ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است به اعتبار هلال که ماه یکشبه باشد. (برهان قاطع). || کنایه از دنیا است . (آنندراج ). زال پاشا زال پاشا. (اِخ ) پدر محمدپاشا حاکم عادلجوز از امرای عثمانی معاصر شاه عباس اول است . رجوع به تاریخ عالم آرای عباسی ص 664 و 783 شود. رستم زال رستم زال . [رُ ت َ م ِ ] (اِخ ) رستم پسر زال . رستم پسر زال نوه ٔ سام . پهلوان نامی داستان باستانی ایران : اگر بدیدی حاتم ترا بروز سخاوگر ب... زال رعنا زال رعنا. [ ل ِ رَ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) بمعنی زال بدافعال است که کنایه از دنیای ناپایدار باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) : دولتش را نوعرو... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود