ذأت
نویسه گردانی:
ḎʼT
ذأت . [ ذَءْت ْ ] (ع مص ) سخت خبه کردن کسی را. سخت خفه کردن ، خَوَه کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
ذات الرایات . [ تُرْ را ] (اِخ ) رجوع به ذات الرایه شود.
ذات الدخول . [ تُدْ دَ ] (اِخ ) پشته و زمین فرازی به دیار بنی سلیم : قعدت له ذات العشاء و دونه شماریخ من ذات الدخول و منکب .(از المرصع).
ذات الخطمی . [ تُل ْ خ ِ ] (اِخ ) موضعی است بر راه تبوک و بدانجاست یکی از مساجد رسول صلوات اﷲ علیه که گاه عزیمت به تبوک در آن نماز گزارده...
ذات الحنظل . [ تُل ْ ح َظَ ] (اِخ ) عقبه ای است میان مکه و جده . (المرصع).
ذات الحنظل . [ تُل ْ ح َ ظَ ] (اِخ ) رجوع به ثنیة ذات الحنظل در همین لغت نامه شود.
ذات الحومل . [ تُل ْ ح َ م َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر حجاج . (المرصّع).
ذات الخمار. [ تُل ْ خ ِ ] (اِخ ) موضعی است به تهامة. (منتهی الارب ). حمیدبن ثور گوید : و قد قالتا هذا جمیعی و ان یری بعلیاء او ذات الخمار عجیب ....
ذات الخمار. ۞ [ تُل ْ خ ِ ] (اِخ ) لقب هنیدة عمّه ٔ فرزدق است . و از آنرو وی را ذات الخمار گویند که وی چانه بندخویش را برگرفت آنگاه که پدر ...
ذات السعیر. [ تُس ْ س َ ] (اِخ ) منزلی است نزدیک مدینه . و بلعمی در شرح غزوه ٔ انواط گوید: فصل در ذکر خبر غزو انواط: و این غزو را غزو انواطخوان...
ذات السلسل . [ تُس ْ س ُ س ُ ؟ ] (اِخ ) رجوع به فقره ٔ فوق شود.