ذأر
نویسه گردانی:
ḎʼR
ذأر. [ ذَءْرْ] (ع مص ) ترسیدن . || عار و ننگ داشتن از. || دلیری کردن . چیره شدن . (زوزنی ). || خشم گرفتن به . || ذأر چیزی ، ناخوش داشتن آن را و رمیدن و روی گردانیدن از آن . || ذَأر به امری ، خوی گرفتن و عادت کردن به آن . || ناسازواری کردن زن با شوی . نشوز. و فی الحدیث ، ذئرالنساء علی ازواجهن ّ؛ ای نفرن و اجترٔن َو نشزن . || ذئار، آلودن پستان ناقة را.
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
زار. (اِخ ) از دریاچه های اقلیم سوم (مصر و اسکندریه ) بوده است ادریسی آرد: از شهر طناح واقع در کنار شرقی خلیج تنیس بسوی دریاچه ٔ زار میرود....
زار. (اِخ ) قریه ای است از قراء اشتیخن از نواحی سمرقند و یحیی بن خزیمه الزاری از آنجا است . (از معجم البلدان ) (تاج العروس ). رجوع به زاری ...
زار. (اِخ ) موضعی است و عدی بن زید در بیت خود از آن نام برده است :کلایمیناً بذات الروع لوحدثت فیکم و قابل قبر الماجد الزارا.گویند آن موضعی...
زار. (اِخ ) یکی از چهار قسمت ناحیه ٔ چهار محال (از نواحی زراعتی بختیاری در جنوب غربی اصفهان ) است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 434).
زار. (اِخ ) منشی میندو، از شاعران هندوستان منسوب به کاتیهه یکی از طوائف برهمنان است . دیوان اشعار و آثاری فراوان بنظم و بنثر بزبان فارسی...
زار. [ رِن ْ ] (ع ص ) از زری ، زاری . عتاب کننده . خشم ناک . ناراضی . || عیب گیرنده . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) : و انی علی لیلی لزار و انن...
ضار. [ ضارر ](ع ص ) زیانکار. ضرررساننده . (غیاث ) (آنندراج ). زیان دهنده . (مهذب الاسماء). زیان آور. مُضر. پرزیان . || نامی از نامهای خدای تعالی...
(این واژه لُری است) یعنی بینوار ، فقیر ، درمانده ، تهی دست ، زار .
زعر. [ زَ / زَ ع َ ] (ع مص ) کم شدن و پراکنده گردیدن موی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): و زعرالریش کذلک ؛ ا...
زعر. [ زَ ] (ع مص ) گائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): زعر المراة زعراً (از باب فتح )؛ گایید آن زن را. (ناظم الاطباء).