ذخیرة. [ ذَ رَ ] (ع اِ) الفغده . چیز الفنجیده . پستا. نهاده . برنهاده .یخنی . بئرة. بؤرة. بئیرة. پس انداز. پس اوکند. پس افت . پس افکند. ذُخر. پس انداز. اندوخته . پستائی . چیز نهان کرده . آنچه نگاهداشته شود برای روزی . آن چیز که نگاهداشته شود که وقتی بکار آید. یخنی نهان کرده . (دهار). آنچه نهان کنند و نگاهدارند برای گاه حاجت . گنجینه . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). ج ، ذخائر. اَذخار
: من این صلت بزرگ را که ارزانی داشتی به دل و دیده پذیرفتم و منتی سخت بزرگ داشتم و خاندان خود را این فخر ذخیره نهادم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
32).
بهانه جویدبر حال خویش و همت خویش
کز آن مرا چه
۞ ذخیره ست و زین مرا چه
۞ سپار.
فرخی (از حاشیه لغت نامه اسدی ص 155).
امیر گفت دریغ احمد یگانه روزگار چنو کم یافته میشود و بسیار تأسف خورد و توجع نمود و گفت که اگر بازفروختندی ما را هیچ ذخیره از وی دریغ نبودی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
371). و بقاء ذکر برامتداد روزگار ذخیره ٔ نفس و به هر بها که خریده شود رایگان نماید. (کلیله و دمنه ). و آن را در خزائن خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. (کلیله و دمنه ).
آرزو راذخیره امید است ...
وصل امید و عمر جانور است .
خاقانی .
آسیا را چه ذخیره است ز چندین تک و دو.
ظهیر فاریابی .
ملوک زمان را کدامین ذخیره
به از ذکر باقی است ز ایام فانی .
فریدن العکاشه (معاصر شیخ ابواسحاق ).
پانزده مربط فیل که او را از بهر ذخیره ٔ ایام و عدّت اوقات خصام اندوخته بود بستد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص
336). گفتم ای یار توانگران دخل مسکینانند و ذخیره ٔ گوشه نشینان . (گلستان ). || (اصطلاح بانکی ) پشتوانه .