ذر
نویسه گردانی:
ḎR
ذر. [ ذَرر ] (اِخ ) ابن حبیش الشکری العطاردی . وی از تابعین و محدث و مقری است . و قرائت عبداﷲبن مسعود از خود او و عبداﷲ از علی علیه السلام روایت کند و عاصم و ابوبکربن عیاش از ذر روایت کنند. رجوع به معجم الادباء یاقوت ، چ مارگلیوث ج 2 ص 375 و 376 و ج 4 ص 118 و عیون الأخبار ابن قتیبه ٔ دینوری ص 269 شود.
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زر. [ زَرر ] (ع مص ) گویک بستن پیراهن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افکندن یا انداختن یا بستن دگمه و گ...
زر. [ زِرر ] (ع اِ) گویک گریبان و جز آن . ج ، ازرار و زرور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی المثل : الزم من ...
زر. [ زَ ] (اِخ ) نام پدر رستم . (اوبهی ). بمعنی زال که پدر رستم بود. (غیاث اللغات ). لقب پدر رستم . (فرهنگ رشیدی ) : چو زال زراین داستانها ب...
زر. [ زِرر ] (اِخ ) نام یکی از دو ستاره ٔ هنعه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زر. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاسب که در بخش دلیجان شهرستان محلات ، واقع است و 612 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
زر. [ زِرر ] (اِخ ) ابن حبیش بن حباشة اوس اسدی . ابومریم که بسال 83 هَ . ق . درگذشت ، از تابعان بود. رجوع به ابومریم در همین لغت نامه و اع...
ظرء. [ ظَرْءْ ] (ع اِ) آب منجمد. || و خاک خشک بژاله و برد (کذا فی النسخ ). (منتهی الارب ).
ضرء. [ ض َرْءْ ] (ع مص ) پوشیده شدن . (منتهی الارب ).
طلا ، فلزی گرانبها با نشان اختصاری Au در شیمی
زر گل . [ زَ رِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زردیی که در میان گل سوری میباشد و آن را خرده ٔ گل و بتازی زرّالورد خوانند. (آنندراج ) : سرخ رو...