اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذر

نویسه گردانی: ḎR
ذر. [ ذَرر ] (اِخ ) ابن حبیش الشکری العطاردی . وی از تابعین و محدث و مقری است . و قرائت عبداﷲبن مسعود از خود او و عبداﷲ از علی علیه السلام روایت کند و عاصم و ابوبکربن عیاش از ذر روایت کنند. رجوع به معجم الادباء یاقوت ، چ مارگلیوث ج 2 ص 375 و 376 و ج 4 ص 118 و عیون الأخبار ابن قتیبه ٔ دینوری ص 269 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
بی زر. [زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + زر) بی پول . مفلس . محتاج .- بی زرخرید ؛ میسرشده ٔ بدون خریدن . (ناظم الاطباء).
بی ضر. [ ض َرر / ض َ ](ص مرکب ) (از: بی + ضر) بی ضرر. بی زیان : سِیُمْشان بد او مه ۞ که هرگز نجویدمگر خیر بی شر یا نفع بی ضر. ناصرخسرو.رجوع ب...
پیر زر. [ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر کهن . (آنندراج ). پیر کهنسال .
باز زر. [ زِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باز زرین پر، کنایه از آفتاب عالمتاب است . (آنندراج ) : خیز که باز باز زر بر سر چتر نیلگون گشت پدید باز...
آب زر. [ ب ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زر محلول که بدان نویسند و تذهیب کنند. معرّب آن زریاب و بتصحیف زرباب است : کسی گفت چگونه میبین...
چتر زر. [ چ َ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب باشد. چتر زرین . (انجمن آرا) (آنندراج ). برای آفتاب استعمال کنند. (از فرهنگ نظام...
خشک زر. [ خ ُ زَ ] (اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . (غیاث اللغات ). || زر خالص . (غیاث اللغات ).
زر زدن . [ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از صرف کردن زر. (آنندراج ) (بهار عجم ) : زین اساسی نهی فراخ نه تنگ زرزنی در عمارت گل سنگ . امیرخسرو (...
شهر زر. [ ش َ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این کلمه در این بیت خاقانی آمده است : شهر زر و تخت طاقدیس خسان راباز مرا جفت کین نوای صفا...
زر تلی . [ زَ رِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زر طلا را گویند. (برهان ). زر تمام عیار. زر خالص . (آنندراج ). زر پاک است و طلا معرب آن است . (ان...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۱ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.