اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذر

نویسه گردانی: ḎR
ذر. [ ذَرر ] (اِخ ) ابن عبداﷲ، مکنی به ابی عمر. محدث است . و رجوع به عیون الأخبار ابن قتیبه ٔ دینوری ص 269 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زر خشک . [ زَ رِ / زَرْ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طلای خالص بی غل و غش را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). زر خالص و بی...
گاو زر. [ وِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ صراحی و ظرفی است که از طلا به هیأت گاو ساخته باشند. (برهان ). ظرفی که بصورت گاو از زر سازند...
زر سرخ. (ا. فا). طلا. طلا. [ طِ / طَ ] (از ع ، اِ) زر (در اصطلاح فارسی ). زر سرخ . بکسر اول معروف است که به عربی ذهب خوانند. (برهان ). زر خالص و صاحب ...
کاغذ زر. [ غ َ ذِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی را گویند که در آن مبلغی پیچیده به کسی دهند. (برهان ) (آنندراج ). || کاغذی که طلاکوبا...
کشک زر. [ ک ُ ک ِ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فشند بخش کرج شهرستان تهران واقع در 34هزارگزی باختر کرج و 6 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ کرج به...
کوشک زر. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهرمیان که در بخش مرکزی شهرستان آباده واقع است و 150 تن سکنه دارد. در نزدیکی این ده خرابه هایی از ...
قرص زر. [ ق ُ ص ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است در محل غروب . (آنندراج ). رجوع به قرصه ٔ زر شود.
طاس زر. [ س ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ). || در افواه شنیده شده که صحرای شهر دربند به طاس زر مو...
طشت زر. [ طَ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معروف است که طشت طلا و لگن طلا باشد. (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از آفتاب عالمتاب هم هست...
گوی زر. [ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گوی زرین . گوی که از زر باشد. || کنایه از آفتاب است . (برهان قاطع) (انجمن آرا)(ناظم الاطباء). ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۱ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.