اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذرءة

نویسه گردانی: ḎRʼ
ذرءة. [ ذِ ءَ ] (ع اِ) کلمه ای است که عرب بدان میش را برای دوشیدن خواند، و گویند: ذِرءَ ذِرءَ، مبنیا علی الفتح .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب .
ذرة. [ ذَ رَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: عرّام بن الأصبغ السلمی گفت : سپس ، ذَرَة به خلص آرة پیوندد. و آن (یعنی ذَرَة) کوههای بسیار و بهم پیوسته ا...
ذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف ...
ذرح . [ ذَ ] (ع مص ) ذرح طعام ؛ ذراح در وی افکندن . || ذرح شی ٔ در ریح ؛ بباد دادن آن یعنی پرانیدن آن را بباد.
ذرح . [ ذَ رَ ] (ع اِ) درختی است که از چوب آن پالان سازند.
ذرح . [ ذُرْ رَ ] (ع اِ) ذروح . رجوع به ذروح و ذراریح شود.
ذرح . [ ذُ رَ ] (اِخ ) نام پدر یزید سکونی شاعر.
زرة. [ زِ رَ ] (ع مص ) (از: وزر) گناه برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بزه مند گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زرة. [ زِرْ رَ ] (ع اِ) نشان گزیدگی ۞ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فربهی شتران . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || عقل . (ذی...
ضرة. [ ض َرْ رَ ] (ع اِ) نیاز. حاجت . || سخت حالی . || اندوه . || پستان ، گویند: ضرة شکری ؛ پستان پر از شیر. || سر پستان ناقه . بیخ پستان ....
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۹ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.