اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذرة

نویسه گردانی: ḎR
ذرة. [ ] (اِخ ) میرزا عبداﷲبن ملامحمدباقر. از فقها و شعرای متأخر ایران است وی به اصفهان اقامت داشت هنگام محاصره آن شهر بقصبه ٔ خرم آباد هجرت و بدانجا توطن گزید و در 1137 هم بدانجا وفات کرد. او راست :
آرایشی به هر خس و خار از بهار ماند
نخل حیات ماست که بی برگ و بار ماند
چون شاخ خشک دستم از آغوش گل جدا
داغی بدل ز لاله رخی یادگار ماند.

(از قاموس الاعلام ترکی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (ع اِ) مور خرد. مورچه . مورچه ٔ خرد. یک مورچه . یک مور خرد.
ذرة. [ ذُرْ رَ ] (ع اِ) ارزن . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (نصاب الصبیان ). گاورس ؛ ای ارزن . (قاضی خان بدرمحمد دهار): اخرفت الذرّةَ؛ بسیار در...
ذرة. [ ] (اِخ ) نام صحابیه ای است و محمدبن المنکدر و زیدبن اسلم از او حدیثی روایت کرده اند.
ذرة. [ ](اِخ ) شاعری از مردم هندوستان از قوم کهتری پنجاب که بفارسی شعر میگفت رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
ذرة. [ ] (اِخ ) نبیره ٔ صدرالعلماء او جوانی بیست و سه ساله بودآنگاه که با دوست خود حسابی روزنامه ٔ فکاهی در طهران منتشر میکرد بنام ... (؟) ...
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) مولاة عائشه ام ّالمؤمنین است .
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) بنت معاذ. محدثه است .
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) مولاة ابن عباس . محدثه است .
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب .
ذرة. [ ذَ رَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: عرّام بن الأصبغ السلمی گفت : سپس ، ذَرَة به خلص آرة پیوندد. و آن (یعنی ذَرَة) کوههای بسیار و بهم پیوسته ا...
« قبلی صفحه ۱ از ۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.