ذعر
نویسه گردانی:
ḎʽR
ذعر. [ ذَ ع َ ] (ع اِمص ) سرگشتگی . تحیّر.
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ذأر. [ ذَءْرْ] (ع مص ) ترسیدن . || عار و ننگ داشتن از. || دلیری کردن . چیره شدن . (زوزنی ). || خشم گرفتن به . || ذأر چیزی ، ناخوش داش...
زار. (اِ)ناله ٔ شیر. (آنندراج ). ۞ ورجوع به زارّ و زار شود. || فارسیان بمعنی مطلق ناله استعمال کنند. (آنندراج ). || ناله ٔ اندوه زدگان ب...
زار. (پسوند) بمعنی مکان روئیدن باشد. (برهان قاطع). || بمعنی انبوهی و بسیاری هم آمده است . (برهان قاطع). || حرفی باشد که در محل ّ کثرت ...
زار. (اِخ ) از دریاچه های اقلیم سوم (مصر و اسکندریه ) بوده است ادریسی آرد: از شهر طناح واقع در کنار شرقی خلیج تنیس بسوی دریاچه ٔ زار میرود....
زار. (اِخ ) قریه ای است از قراء اشتیخن از نواحی سمرقند و یحیی بن خزیمه الزاری از آنجا است . (از معجم البلدان ) (تاج العروس ). رجوع به زاری ...
زار. (اِخ ) موضعی است و عدی بن زید در بیت خود از آن نام برده است :کلایمیناً بذات الروع لوحدثت فیکم و قابل قبر الماجد الزارا.گویند آن موضعی...
زار. (اِخ ) یکی از چهار قسمت ناحیه ٔ چهار محال (از نواحی زراعتی بختیاری در جنوب غربی اصفهان ) است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 434).
زار. (اِخ ) منشی میندو، از شاعران هندوستان منسوب به کاتیهه یکی از طوائف برهمنان است . دیوان اشعار و آثاری فراوان بنظم و بنثر بزبان فارسی...
زار. [ رِن ْ ] (ع ص ) از زری ، زاری . عتاب کننده . خشم ناک . ناراضی . || عیب گیرنده . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) : و انی علی لیلی لزار و انن...
(این واژه لُری است) یعنی بینوار ، فقیر ، درمانده ، تهی دست ، زار .